باغچه ای به باغی میگوید ( زری مینویی )

ساخت وبلاگ

 

باغچه ای به باغی میگوید :
سه بهار دیگر که بگذرد
من با یکی از ستاره عروسی خواهم کرد
تا آنوقت تو حتمن مادر بزرگ میشوی

باغ پاسخ داذ : تکیدگی فردایم را به رُخم نکش
بیا امروز را زندگی کنیم
من بی اندیشه ی گذشته و آینده
و تو بی خیال - تا سه بهار دیگر منتظر شدن
باغچه بفکر فرو می رود
تا او پاسخ روشنی به باغ بدهد
باغ هزاران بوسه از بهار پشت پنجره
چیده است .
*
باغچه خوابش نمی برد
نگاهش رنگ دیگری دارد
با لکنت از باغ می پرسد :
آیا تابحال عاشق شده ای ؟
باغ با لبخند قشنگی میگوید
اووووووووو
خیلی بار
باغچه میپرسد
عشق یعنی چی ؟
عشق.....
عشق یعنی ..
یعنی هستن
و هستن ؟
یعنی ادامه ی بی انتهای - تو و ما و من
یعنی همه چیز
یعنی خود - خود - خود عشق
باغچه به التماس میگوید
کاری کن که خود - خود عشق باشم
گلدان بزرگ در گوش گلدان کوچک چیزی می گوید
که خواب دور ترین ستاره را به عطسه
وا می دارد....



زری. مینویی

 

اشعار زری مینویی...
ما را در سایت اشعار زری مینویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azari-minooei4 بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت: 19:14